Skip to content Skip to footer

بوی برگ شمعدانی

بوی برگ شمعدانی

نوشتهٔ مجید سجادی تهرانی

بوی برگ شمعدانی، نوشتهٔ مجید سجادی تهرانی
روی جلد کتاب بوی برگ شمعدانی، نوشتهٔ مجید سجادی تهرانی
پشت جلد کتاب بوی برگ شمعدانی، نوشتهٔ مجید سجادی تهرانی

نویراستار: منصور کازری
صفحه‌آرایی و چاپ: نشر رها
شابک نسخهٔ چاپی:        ‎978-1-7777355-0-0
شابک نسخهٔ الکترونیک: 978‎-1-7777355-1-7

مجموعه‌داستان «بوی برگ شمعدانی» نوشتهٔ مجید سجادی تهرانی، نویسندهٔ ساکن ونکوور، است. این مجموعه شامل شش داستان کوتاه و بلند است:

بوی برگ شمعدانی

هوس یک سیگار

برای الیزه

اسپرماتوزوئید

ضراب‌خانه

روز تولد نیلو

برگرفته از کتاب:

«گلدان شمعدانی در خانوادهٔ مادری‌ام بسیار محبوب بود. در خاطرات کودکی‌ام از خانهٔ مادربزرگ در خیابان مولوی تهران کنار عکس جوان‌های خانواده و محله که در جنگ ایران و عراق کشته شده بودند و حوضِ خالی و خزه‌بستهٔ وسط حیاط و دیوارهای خشتی و کاهگلی، تصویر این گلدان هم حضور دارد. گلدانی که اگر به‌ حال خود رها شده باشد، بو و عطری ندارد، اما اگر پرزهای ظریف روی برگ‌های آن را لمس کنید، عطر لیمویی و گس خود را می‌تراود. گذشته از نوستالژی دوران کودکی، شمعدانی برای من کم‌کم به نمادی از عشقِ تنانه تبدیل شد. عشقی که تمام شخصیت‌های این مجموعه در حسرتش‌اند. شمعدانیِ عشق آن‌ها بی‌برگ است؛ درست همانند گلدانی که عکس خود را به طرح جلد این مجموعه داده است.

این عکس یکی از اولین عکس‌هایی است که بعد از مرگ مادرم گرفتم. روزهایی که در چاه سیاه افسردگی فرو رفته بودم، اما حتی در قعر چاه هم کورسوی نوری پیدا بود. گلدان شمعدانی‌ تمام برگ‌هایش را از دست داده، اما گلش را هرچند پژمرده حفظ کرده است.

این کتاب را به خاطرهٔ مادرم تقدیم می‌کنم که داستان‌های این مجموعه بیش از هر چیز و هر کس وام‌دار خاطرات من از اوست.»

محمد محمدعلی، نویسندهٔ مطرح ایرانی ساکن ونکوور، دربارهٔ این مجموعه‌داستان گفته است:

«مجموعه داستان «بوی برگ‌ شمعدانی» نوشتهٔ مجید سجادی تهرانی با نثری پاکیزه و روشن همراه شده است؛ با ذهنی پرجهش و خلاق، بینِ عین و ذهن و چه بسا سیالیتی بین خواب و بیداری.

نفس بلند تهرانی در داستان‌سرایی و قصه‌گویی راه به‌سوی رمان‌نویسی می‌برد. کما‌اینکه در همین نخستین تجربه‌ها ردّ پای داستان‌های به‌هم‌پیوسته را می‌توان دنبال کرد.

ستایش زندگی به‌رغم دشواری‌های جسمی و روحی و انزجار از مرگ تا حد قابل‌لمس‌کردن و پذیرش آن از سوی شخصیت‌های داستانی، یکی از مضامین اصلی مجموعه است.»

 برگرفته از سخنرانی دکتر فرزان سجودی، زبان‌شناس و نشانه‌شناس، در نشست رونمایی کتاب:

«نثر مجید نثری بسیار روان، پخته و از همه مهم‌تر صمیمی است. گاه پیش می‌آید که نویسنده‌ای دچار نوعی تبختر یا نگاه از بالا یا عرض اندام با زبان می‌شود، ولی در مجید شما یک نثر بسیار صمیمی، راحت و روان را می‌بینید، یعنی کتاب را وقتی دستتان می‌گیرید، گویی دارید با کسی در یک محفل خیلی دوستانه حرف می‌زنید؛ راحت کتاب را می‌خوانید و در واقع از کشمکش‌ها و پیچ‌و‌خم‌ها و غیره‌اش لذت می‌برید. خُب، بخشی‌اش هم ناشی از تسلط به زبان فارسی است، یعنی یک نویسنده فقط خیال خوبی نباید داشته باشد، باید دامنهٔ واژگان گسترده‌ای داشته باشد، باید بتواند خوب بنویسد و آن دامنهٔ واژگان گسترده را بجا و به‌موقع به کار بگیرد؛ این خیلی مهم است، و باید بسته به سبک داستانی که انتخاب می‌کند، نوع فضایی که در آن قرار دارد، از زبان بهره بگیرد و به‌نظرم مجید این کار را کرده است.

اصولاً شاید آدمی اولین تصویری که از هستی‌اش، هویتش یا هر چیزی که وجود دارد، در دو سه نسبت قرار می‌گیرد. یکی نسبتش با آدم‌های دیگر است که کل مسائل اجتماعی، روابط قدرت، گفتمان‌های مختلف، گفتمان‌های جنسیتی که در مناسبت بین آدم‌ها به وجود می‌آید، و این نسبت آدم با آدم‌های دیگر در خلأ اتفاق نمی‌افتد، در مکان و در زمان اتفاق می‌افتد. اشاره شد به تهران و بعد گذر زمان، به‌نظرم اگر بخواهم در یک جمله بگویم و شما را ترغیب به خواندن این کتاب نمایم، داستان‌های مجید داستان مناسبات بین آدم‌ها در یکی دو نسل یعنی از مثلاً خود مجید را نگاه کنید و اطرافیانش، بعد پدر و مادرش و بعد شاید گاهی پدربزرگ و مادربزرگش، البته که راوی و نه مجید، فقط برای اینکه فضا از نظر سنی دستتان بیاید. بعد این آدم‌ها گاهی خوشحال‌اند و گاهی غمگین، گاهی احساس خستگی و بیهودگی می‌کنند. بالاخره این سال‌های دهه‌های شصت و هفتاد و هشتاد همین فضاها و زمان‌هایی‌اند که داستان‌های مجید در آن‌ها شکل گرفته است و می‌دانید که این سال‌ها، سال‌های راحتی نبودند و هنوز هم نیستند، به‌خصوص برای آن نسل‌ها و کلاً همهٔ ما که تازه در این سال‌ها بالیدن گرفتند، آرزوهای سرکوب‌شده، آرزوهای تحقق‌نیافته، عشق‌ها، عشق‌هایی که عشق نبودند مثل عشق راوی به رعنا، که در عین حال بسیار دوست‌داشتنی و هیجان‌انگیزند ولی راوی بارها می‌گوید که «او هم می‌دانست که من عاشقش نیستم.» این را برای این گفتم که ببینید واقعاً مجید موفق بوده در اینکه حال و هوای زیستهٔ آدم‌های این دو سه دهه را آنجا و به‌خصوص در مکان تهران به تصویر بکشد.»

خرید از اپل بوکس
خرید از گوگل پلی بوکس